ایدئولوژی نظم نوین جهانی

سام نووموف

برگردان : ابراهیم مرادیان

ایدئولوژی نظم نوین نوشته ای است از پرفسور سام نوومف، استاد و متخصص علوم سیاسی در دانشگاه مک گیل مونترال که در ماه مه سال 2003 نوشته است. با در نظر گرفتن موقعیت فعلی جهان و اقدامات قرون وسطی آمریکا، و از آنجایی که حملات آمریکا و اشغال نظامی افغانستان، عراق و کودتای اخیر هائیتی از این ایدئولوژی نشئات می گیرد، تصمیم به برگردان و ارائه آن گرفته شده است.                                             

-------------------------                                           

" ما بر روی شانه های افراد قبل از خود ایستاده ایم " این جمله همانند دهه های گذشته معنی خود را حفظ کرده است. مسائل نوین اجتماعی همانند مسائل و فعل وانفعالات در طبیعت از چیزهای قدیم یا به صورت تولد جدید ایده ای و یا نفع مسائل گذشته، به صورت  یک آلترناتیو به وجود می آید. بنابراین آن چیزی که جدید است، نه ایده به خودی خود، بلکه توده عظیم انتقاداتی است که ایدئولوژی را تشویق می کنند، می باشد. در واقع ما در حال وارد شدن به یک دورانی مملو از درگیری ایدئولوژی های بین المللی برای اعمال هژمونی هستیم. با در نظر گرفتن تقسیم جهانی قدرت یا به زبان دقیق تر نبودن قدرت جهانی، این وظیفه ماست که که ایدئولوژی استراتژیکی جدیدی که از سوی قدرتمداران فعلی آمریکا سرچشمه گرفته را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.                     سیاست توسعه طلبانه منطقه ای آمریکا امر کاملا شناخته شده ای است، به گونه ای  که مردم سرخپوست و آمریکایی الاصل بومی را به طور کلی نابود و در چیزی تحت عنوان " خاک پدری" محدود نمود، باید بخاطر بیاوریم که اشتهای منطقه ای آنها تا زمانی که پنجاه درصد خاک مکزیک را جدا و اشغال کرده و نصف دیگر را در چیزی بنام  "بایه( سفلی) کالیفرنیا"، به عنوان لقمه مکزیک خلاصه کرد،اشباع نشد. اشتهای کشور گشایی آمریکا به دوران های قدیم، زمان پیروزی آمریکا بر اسپانیا و بیش از یک قرن "جنگ آمریکا و اسپانیا" در کشودهای کارائیب و فلیپین برمی گردد. بعد از این پیروزی، آمریکا قصد اشغال و دستیابی به کشورهای دیگر با منابع غنی تحت شعار"درهای باز" که در واقع می باید تسخیر هر چه بیشتر بازارهای جهان قلمداد شود، را کرد. با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم تقریبا همه اروپا و بخشی از آسیا در خرابی کامل بود، در حالیکه قاره آمریکا دست نخورده، به عنوان رهبر جهان سرمایه داری، تنها با آلترناتیوهای موجود آن زمان، شوروی، چین، و دیگر کشورهای بلوک شرق روبرو بود. با نابودی شوروی و بلوک شرق در پایان دهه 1980 درها برای یکه تازی هر چه بیشتر آمریکا جهت فاز دیگری از صف بندی های جهانی باز گذاشته شد.                                                

مسایل زیادی باعث بوجود آمدن پروسه ای که ما در حال حاضر بطور کامل شاهد آن هستیم، شده است: مانند حمله صدام به کویت و عکس العمل بوش پدر با آخرین و مدرنترین تکنولوژی، بمباران کردن سفارت چین در بلگراد هنگام جنگ مخرب ناتو برای از بین بردن بنیه اقتصادی و نابود کردن یوگسلاوی. آمریکا می دانست که عکس العمل چین در حد اعتراض و یا لفاظی های داغ، خواهد ماند و بدین طریق در غیاب یک عمل موثر ، مشت "پاندای کاغذی" به عنوان یک قدرت محافظه کار، معرفی خواهد شد. صحنه آخر این تئاتر(مربوط) به دوران ریاست جمهوری کلینتون در سال 1994است. زمانی که وی تصمیم به حمله پیشگیرانه به مجتمع اتمی کره شمالی گرفته بود. اما مانور ماهرانه جیمی کارتر و ظاهر شدن او در یک مصاحبه مطبوعاتی در پیونگ یانگ، و اعلام اینکه ایشان قرار داد مثبتی را با دولت کره شمالی امضا کرده است،طرح "محافظه کاران" اطراف کلینتون، برای اجرای این حمله را نقش بر آب کرد. بنابراین استفاده از بهانه حمله پیشگیرانه چیزی جدید و متعلق به دولت فعلی آمریکا نیست.                       

با مروری به این وقایع و پیش درآمدها، ما وارد زمان حال و اتفاقات آن می شویم. با جنگ اخیر بوش پسربر علیه صدام، ما شاهد هژمونی آمریکا به وسیله قدرت نظامی هستیم. در حال حاضر جهان، زیر سر فصلی تحت عنوان "دکترین بوش" که در واقع، استفاده از شیوه های تروریستی برای تسلیم نمودن کشورها و قبول "آزادی توسط و به وسیله بازار"، بسر می برد. آیا ایدئولوژی ای پشت این دکترین خوابیده است؟ جواب این سوال به طور خیلی واضح مثبت است. و تابلوی فریاد ادوارد مونگ (تابلوی فریاد یکی از اثرهای جاودانی ادوارد مونگ نقاش مشهور نروژی است) این جواب را به خوبی ترسیم می نماید.                                                                                           

در حالی که نهال و ریشه این ایدئولوژی به خانه قبیله ای حکومتگران در دوران حکومت رونالد ریگان بر می گردد، مکان فعلی این ایدئولوژی پروژه آمریکای قرن جدید است که در انستیتوی که در سال 1997 تاسیس گردید، تبلور یافت. بیانیه افتتاحیه این پروژه  توسط 25 شخصیت از جمله دیک چینی، معاون رئیس جمهوری آمریکا، رامزفلد وزیر دفاع، معاون رئیس جمهوری قبلی، برادر بوش، رئیس جمهور فعلی، تعدادی از کارمندان و ایدئولوگ های عالی رتبه وزارت دفاع، 5 نفر از آکادمیسین های بلند پایه، یک روحانی مسیحی، دو نفر از ناشرین، یک نفر مسلمان افغانی که در حال حاضر نماینده دولت آمریکا در افغانستان است (خلیجا) یک قاچاقچی قبلی مواد مخدر (تزار مواد مخدر) رئیس قبلی توسعه کاخ سفید و رئیس قبلی کمیته جهان آزاد، امضا شد. این 25 نفر سنگ بنای اصلی ایدئولوژی دولت فعلی آمریکا را در 7 سال پیش(یعنی در سال 1997) گذاشتند. یکی از سیاست های این دولت بعد از به قدرت رسیدن، پشتیبانی و تهیه کمک های مالی برای مجریان کودتای نافرجام بر علیه رئیس جمهور منتخب مردم ونزوئلا، چاوز بوده است. دیگری ایجاد و زمینه سازی برای کمک کردن "برای آزاد نمودن مردم چین از سلطه کمونیست است"، و سومین، تبلیغ و انتشار"ایدئولوژی مسیحی"است. در بین این 25 نفر فردی وجود دارد که در برابر سنا اظهار نمود که دروغ گفته است. مانیفست آنها از جمله   شامل نکات زیر است :                                                                           

1- دولت آمریکا به عنوان تنها قدرت، بایستی همه توان خود را برای ایجاد قرن جدیدی که در راستای منافع آمریکا در همه زمینه ها باشد، بکار بگیرد.                  

2- پی ریزی مجدد ارزش های ریگان برای ایجاد ارتشی قوی برای جلوگیری از هر گونه چالش و انتشار ارزشهای آمریکا در خارج از مرزهای آن، سهل انگاری در این مورد باعث می گردد که قدرت آمریکا در خارج از مرزهای این کشور به چالش کشیده شود.                                                                                             

3- چهار مورد با اهمیت و دوفوریتی به قرار زیر است:                                    

آ- افزایش قدرت ارتش                                                                              

ب- به مبارزه طلبیدن هر دولتی که مخالف با ارزش ها و منافع آمریکا است           

پ- انتشار و توسعه سیاست جهانی و اقتصاد آزاد                                             

ت- ایجاد نظم نوین جهانی همخوان با منافع، امنیت و ارزشهای آمریکا                

استخوانبندی اصلی این ایدئولوژی در ژانویه 2002 زمانی که بوش پسر "محور شرارت" را در سخنرانی خود برای مردم آمریکا، مطرح نمود و تاکیدات رهبران پروژه آمریکایی قرن جدید، گری اشمیت و تام دونلی، طی بیانیه ای که " آمریکا هدفی بالاتر از تروریسم دارد" گذاشته شد. این"یک موقعیت طلایی برای گسترش ارزش های سیاسی آمریکا، بخصوص در کشورهای مسلمان" بود. در حالی که این پروژه هدف اولیه خود را روی کشورهای مسلمان گذاشته بود، اشمیت و دونلی در آن بیانیه صراحتا اعلام می کنند که ، مطالبات ، آزادی، قانون وعدالت، مسائلی هستند که غیر قابل مذاکره بوده و هیچ کشوری از آن معاف نخواهد بود". این بیانیه با این جمله به پایان می رسد: صلح و امنیت با دوام، می بایستی به وسیله قدرت نظامی و ارزش های سیاسی آمریکا برنده و نگهداری شود" ویلیام کریستول رئیس فعلی این پروژه و سردبیرهفته نامه استاندارد، روز بعد از انتشار این بیانیه طی یک مقاله در واشینگتن پست، مسیر فکری آمریکای جدید را ترسیم نمود.                                            

آمریکا سیاست خود را از جنگ با تروریسم به جنگ بر علیه حکومت های دوستدار ترور،  به جنگ بر علیه حکومت های دیکتاتوری، به خصوص دیکتاتوری های مخالف آمریکا، به تغییر حکومت توسط نیروهای نظامی، (1) در مواقع ضروری و تغییر رژیم از طریق سیاسی و دیپلماتیک (2) در مواقع غیر ضروری تغییر می دهد. با در نظر گرفتن این چاچوپ برای تغییر رژیم، فرض می کنیم که همیشه و در همه وقت تغییر رژیم از طریق نظامی وجود دارد در صورتی که طریق دیپلماتیک و سیاسی موفق نباشد. آیا آمریکا قادر است که این سیاست جهانی به ارث برده از روم باستان را به تنهایی به پیش ببرد؟ جواب این سئوال را می توان در خود پروژه طی مقاله ای در روزنامه لیبرال و اشنگتن پست در اواسط دسامبر 2002 مشاهده نمود. رابرت کاگن یکی از رهبران پروژه جواب این سئوال را چنین توضیح می دهد، افرادی مانند کولین پاول و وزیر امور خارجه سابق جیمز بیکر معتقدند که آمریکا برای استفاده از نیروی انتظامی می باید پشتیبانی شورای امنیت سازمان ملل و ملل مختلف، تحت عنوان "اهرمهای چند ملیتی" را جلب نمود. در صورت مخالفت شورای امنیت سازمان ملل متحد با درخواست آمریکا برای حمله نظامی، آمریکا می باید به تنهایی این عمل را انجام دهد." کاگن ادامه می دهد که " اگر شورای امنیت تصمیم درستی اتخاذ نماید، این عمل باعث قوی شدن موضع اتخاذی ما می شود و در غیر این صورت باید آن (سازمان ملل) را نادیده گرفت". این را می توان شیوه آمریکایی نظریه چند ملیتی، در دوران هژمونی آمریکا، نامید                                             یکی از میراث های عجیب و خطرناک دوران ریگان، همانا ادغام کردن واقعیت ها با دنیای سینماست، متاسفانه این مساله تنها به خود ریگان که در واقع مشهور بود این دو را با هم بار ها و بارها قاطی می نمود، خلاصه نمی شود. گری اشمیت مدیر اول پروژه آمریکای قرن جدید، در اواخر ماه مارس 2003 در مقاله ای در لس آنجلس تایمز اغتششات فکری خود را زمانی که وی دنیای جدید را با فیلم "اوج بلند" گری گوپر مقایسه کرد، به نمایش گذاشت.                                                              

" داستان فیلم چنان است که مردم شهر خیلی از صلح و آرامشی که مارشال ویل کین، کاراکتر اول فیلم گری کوپر برای آنها با قانونش ایجاد کرده است، راضی و خشنود هستند، اما در عین حال خیلی ناراحت و نگران این هستند که کاراکترهای شرور فیلم برای انتقام گرفتن از مارشال بازگردند. کوته بینی مردم شهر آنها را وادار می کند که معتقد باشند که اگر مارشال قبل از آمدن افراد شرور،  شهر  را رها کند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، در صورتی که واقعیت عکس این مساله است. بدون مارشال و قانونش شهر در دست افراد شرور خواهد افتاد و نتیجتا منجر به آنارشی کامل می گردد".    

با نگاهی اجمالی به چارچوب تعیین شده در استراتژی امنیت  ملی که در سپتامبر سال 2002 منتشر شد، می توان به دکترینی پی برد که تحت عنوان "دکترین بوش" شناخته شده است. چارچوب های زیرین در این سند 25 صفحه ای ترسیم شده است:            

1- فقط و فقط یک مدل ماندگار درست و حقیقی برای کلیه مردم جهان وجود دارد، این مدل بر اساس "آزادی، دموکراسی و بازار آزاد"  پی ریزی شده و تحت هیچ شرایطی قابل تغییر نخواهد بود و هیچ کشوری هم نمی تواند از قبول آن سرباز زند.              

2- آمریکا صلح و اقتصاد آزاد را بیرون از مرزهای خود و به تمام قاره های جهان انتقال خواهد داد.                                                                                       

3- طبق مثال مشهور حمله بهترین دفاع است، آمریکا بر علیه هر تهدیدی قبل از آنکه به وقوع بپیوندد، به تنهایی  با اقدام پیشگیرانه برخورد خواهد کرد. نباید به دشمن اجازه داد که اول او حمله نماید.                                                                     

4- جامعه روسیه در حال گذار به جامعه ای با ارزش های آمریکا است و چین مطمئنا متوجه خواهد شد این تنها راه برای نیل به جامعه ای با عظمت است.                      

5- برای جلوگیری از دشمنی های موجود، مفهوم" تهدید قریب الوقوع" می باید وارد قانون بین المللی شده و همه آن را قبول نمایند.                                                 

6- می باید بر علیه کشورهای ناباب که از آمریکا و همه ارزش های آن تنفر دارند، اقدام و جلوگیری شود.                                                                                

7- علت وجود تروریست فقر نیست.                                                              

8- استراتژی آمریکا بر مبنای "قاطعیت انترناسیونالیسم آمریکایی" خواهد بود.        

9- آمریکا تغییر رژیم ها را در هر جای جهان و در هر زمانی که موقعیت ایجاب کند، تشویق می کند.                                                                                        

10- آمریکا جهان را از افراد ناباب پاک خواهد نمود.                                        

11- آمریکا باید جلوی هر گونه رقیب نظامی احتمالی آینده دور یا نزدیک را از طریق پیشرفت صلاح های جدید و ایجاد پایگاه های مختلف در سراسر جهان، برای استقرار نیروهای خود، بگیرد.                                                                               

12- آمریکا همچنان می باید با مخالفت خود، با اعمال دادگاه جناحی بین المللی بر علیه نیرو هایش، که در حال انجام وظیفه در سراسر جهان هستند، ادامه دهد.                     

شباهت و انعکاس مشمئز کننده ای بین این دکترین و دکترین مانویت دوران 1930 وجود دارد. جهان به دو اردوی خوب و بد تقسیم شده و این رسالت ملی آمریکا است که بر علیه بدیها به اسم مدنیت مسیحی به پا خواسته و جهان را از شر بدیها با "متحدان  راضی" در صورت امکان، و در غیر این صورت  اگر لازم باشد، به تنهایی پاک و نابود کند. فقط و فقط یک حقیقت وجود دارد و آمریکا تضمین کننده آن بوده و لذا وظیفه و مسئولیت دارد که به هر وسیله که لازم باشد مردم جهان را وادار به قبول این حقیقت نماید. تمامی قوانین موجود در جهان از دادگاه جناحی بین امللی گرفته تا تعریف قضایی از" حمله قریب الوقوع" باید به گونه ای تعریف و برداشت شود که مغایر با منافع و هژمونی آمریکا نباشد. به جرات می توان بیان نمود که هر کشوری که امکان توسعه و پیشرفت نظامی را داشته باشد، در آن طرف خط قرار خواهد گرفت و می باید قبل از انجام آن، خنثی گردد.                                                            

چه پنهان کاری ظریفی در این قضیه نهفته است؟                                              

ایدئولوژی ها نتیجه تفکرات و به وسیله قلم های ایدئولوگ ها به وجود می آیند. ما در بالا دیدیم که این افراد چه کسانی بوده و از چه نوع ارزش هایی پاسداری می کنند. آنها دکترین امپراتوری را به طور مفتضح و اهانت آمیزی بدون احترام و اهمیت دادن به بقیه مردم جهان و تنوع و وسعت دست آوردهای تاریخی جمعی ما، ترسیم کرده اند. آنها طالبان های جدید اند. افرادی ذاتا متکبر و مغرور و خود درست بین که امیدوارم مردم جهان درسی جانانه به آنها بدهند و آنها را دچار همان سرنوشتی کنند که طالبان ها دچارش شدند.                                                                                       

توضیحات:                                                                                             

مطالب داخل پرانتز از مترجم است                                                                

1- همانند حمله نظامی به افغانستان                                                                  2-  همانند کودتای سازمان یافته سیا بر علیه حکومت منتخب مردم هائیتی